عکس کیک نارگیلی با روکش کرم نارگیلی
هستی وحلما
۱۰
۵۱۰

کیک نارگیلی با روکش کرم نارگیلی

۸ مرداد ۹۹
🔴تلنگر!
روز اسباب‌كشی همه از دست مادربزگ عصبی بودند، خاور تا يك ساعت ديگر می‌آمد و مادربزرگ روی تمام آشغالهايی كه نگه داشته بود تعصب داشت، همه توی خانه‌ی دوطبقه‌ی دويست متری می‌دويدند كه وسيله‌ها را جمع و جور كنند و مادر بزرگ از هيچ كدام از وسيله‌های به درد نخور نمی‌گذشت؛
درهای پلاستيكی پنير، ورقه‌های آلمينيومی روی غذاهای آماده، قوطیهای خالی كنسرو، اسباب بازيهای شكسته‌ی نوه‌ها، كارت عروسی زرد شده و نم زده‌ی پسر بزرگترش، حتی تكه‌های پاره شده‌ی پرده‌ی جهازی‌اش،
توی تمام كيسه‌های آشغالی لنگان لنگان سرك می‌كشيد تا كسی چيزی را وقتی حواسش نيست دور نيندازد، يك دفعه وسط شلوغی چهار زانو با بغض نشست روی زمين، زير لبی گفت: پس من را هم بيندازيد دور.
همه مشغول بودند و كسی حواسش به او نبود، خاور آمد هرطور شده پُر اش كردند و اسباب كشی تمام شد.
حالا هروقت ياد آن چند روز می‌افتم، مطمئن می‌شوم همه‌ی ما روی خيلی چيزهای به درد نخور تعصب داريم. حس‌های پاره و پوره شده، آدمهای زرد شده و نم‌زده و به دردنخور، خاطره‌های خالی و قديمی، حتی دلتنگی‌های شكسته و بدون مصرف..
بعضی وقتها توی شلوغی روزهايم بين رفت آمدها وقتی همه‌ی درزها را چك ميكنم كه يك وقتی دوست داشتن فلان آدمی كه ديگر نيست، خاطره‌ی فلان روز كه از هربار يادم می‌آيد صدای شكستن می‌پيچد توی گوشم يا آدمهای شكسته و لب پر شده‌ی اطرافم كه هربار كه بهشان نزديك می‌شوم يك جای تنم بريده می‌شود، يك وقتی دور نيفتند يك وقتی كسی بهشان آشغال نگويد، يك وقتی از من دور ريخته نشوند و دم در گذاشته نشوند، كه آن وقت چهار زانو می‌نشينم زمين و با بغض و زير لب ميگويم پس مرا هم بيندازيد دور.
حالا هروقت ياد آن چند روز می‌افتم مطمئن ميشوم توی ما آدم‌ها انگار يك چيزهايی هست كه هرچقدر هم به درد نخور و بی‌مصرف و حتی اذيت كننده باشد نمی‌شود دور اش انداخت انگار يك چيزهايی هست كه اگر از ما كنده شود ما را هم با خودش می‌برد.
...